loading...
دنياي عاشــــــــــــــــــقــــــــــــا
★•yasaman★• بازدید : 3 شنبه 12 بهمن 1392 نظرات (2)

سر کلاس درس خانم معلم پرسيد: بچه ها چه کسي مي دونه عشق چيه؟؟؟

هيچ کس جوابي نداد همه ي کلاس يک باره ساکت شد همه به هم ديگه نگاه مي کردند ناگهان مریم يکي از بچه هاي کلاس آروم سرشو انداخت پايين در حالي که اشک تو چشاش جمع شده بود. مریم 4 روز بود با کسي حرف نزده  بود بغل دستيش نيوشا موضوع رو ازش پرسيد .بغض مریم ترکيد و شروع کرد به گريه کردن معلم اونو ديد و

گفت:مریم جان تو جواب بده دخترم عشق چيه؟

مریم با چشماي قرمز پف کرده و با صداي گرفته گفت:عشق؟

دوباره يه نيشخند زدو گفت:عشق... ببينم خانوم معلم شما تابحال کسي رو ديدي که بهت بگه عشق چيه؟

معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولي الان دارم از تو مي پرسم

مریم گفت:بچه ها بذاريد يه داستاني رو از عشق براتون تعريف کنم تا عشق رو درک کنيد نه معني شفاهيشو حفظ کنيد

و ادامه داد:من شخصي رو دوست داشتم و دارم از وقتي که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که تا وقتي که نفهميدم از من متنفره بجز اون شخص ديگه اي رو توي دلم راه ندم براي يه دختر بچه خيلي سخته که به يه چنين عهدي عمل کنه. گريه هاي شبانه  و دور از چشم بقيه به طوريکه بالشم خيس مي شد اما دوسش داشتم بيشتر از هر چيز و هر کسي حاضر بودم هر کاري براش بکنم هر کاري...

من تا مدتي پيش نمي دونستم که اونم منو دوست داره ولي يه مدت پيش فهميدم اون حتي قبل ازينکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزاي عشنگي بود  اس ام اس بازي هاي شبانه صحبت هاي يواشکي ما باهم خيلي خوب بوديم عاشق هم ديگه بوديم از ته قلب هم ديگرو دوست داشتيم و هر کاري براي هم مي کرديم من چند بار دستشو گرفتم يعني اون دست منو گرفت خيلي گرم بودن عشق يعني توي سردترين هوا با گرمي وجود يکي گرم بشي عشق يعني حاضر باشي همه چيزتو به خاطرش از دست بدي عشق يعني از هر چيزو هز کسي به خاطرش بگذري اون زمان خانواده هاي ما زياد باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که ديگه طاقت ندارم و به پدرم موضوع رو گفت پدرم ازين موضوع خيلي ناراحت شد فکر نمي کرد توي اين مدت بين ما يه چنين احساسي پديد بياد ولي اومده بود پدرم مي خواست عشق منو بزنه ولي من طاقت نداشتم نمي تونستم ببينم پدرم عشق منو مي زنه رفتم جلوي دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش مي کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت مریم نه من نمي تونم بذارم که بجاي من تورو بزنه من با يه لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و گفتم بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم منرو به رگبار کتک بست عشق يعني حاضر باشي هر سختي رو بخاطر راححتيش تحمل کني.بعد از اين موضوع عشق من رفت ما بهم قول داده بوديم که کسي رو توي زندگي مون راه نديم اون رفت و ازون به بعد هيچ کس ازش خبري نداشت اون فقط يه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود: مریم عزيز هميشه دوست داشتم و دارم من تا آخرين ثانيه ي عمر به عهدم وفا ميکنم منتظرت مي مونم شايد ما توي اين دنيا بهم نرسيم ولي بدون عاشقا تو اون دنيا بهم مي رسن پس من زودتر مي رم اونجا منتظرت مي مونم خدا نگهدار گلم مواظب خودت باش 

دوستدار تو (آ.س)

مریم که صورتش از اشک خيس بود نگاهي به معلم کردو گفت: خب خانم معلم گمان مي کنم جوابم واضح بود

معلم هم که به شدت گريه مي کرد گفت:آره دخترم مي توني بشيني

مریم به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گريه مي کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه داخل شدو گفت: پدرو مادر مریم اومدن دنبال لنا براي مراسم ختم يکي از بستگان

مریم بلند شد و گفت: چه کسي ؟

ناظم جواب داد: نمي دونم يه پسر جوون

دستهاي مریم شروع کرد به لرزيدن پاهاش ديگه توان ايستادن نداشت ناگهان روي زمين افتادو ديگه هم بلند نشد

آره مریمه قصه ي ما رفته بود رفته بود پيش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توي اون دنيا بهم رسيدن...

مریم هميشه اين شعرو تکرار مي کرد

خواهي که جهان در کف اقبال تو باشد؟          خواهان کسي باش که خواهان تو باشد

خواهي که جهان در کف اقبال تو باشد؟          آغاز کسي باش که پايان تو باشد

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 6
  • بازدید کلی : 98